معنی بى مبالات

حل جدول

بى مبالات

لاابالى


مبالات

سنجیدگى در رفتار


بى اندازه

بى مر


بى حساب

بی شمار، بی اندازه


بى آلایش

خالص، پاک


بى پروا

گستاخ

لغت نامه دهخدا

مبالات

مبالات. [م ُ] (ع مص، اِمص) (از «مبالاه» عربی) باک داشتن. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (غیاث) (آنندراج). || اندیشه کردن. (غیاث). التفات کردن. (آنندراج). مأخوذ از تازی تدبیر و اندیشه و تفکر در کار و قید و توجه و بصیرت و آگاهی. (ناظم الاطباء).
- بی مبالات، بی تدبیر و بی قید و بی فکر و اندیشه و بی پروا و بی اعتناء. (ناظم الاطباء).
- قلت مبالات، بی توجهی و غفلت. (ناظم الاطباء).


بی مبالات

بی مبالات. [م ُ] (ص مرکب) (از: بی + مبالات «عربی ») بی باک. لاابالی. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ فارسی هوشیار

مبالات

(مصدر) فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن. یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار. . . شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار:. . . هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است. اهتمام کردن


بی مبالات

سوتک بی باک، لاابالی

فرهنگ عمید

مبالات

اهتمام، توجه، اعتنا،
در امری فکر و اندیشه کردن،

فرهنگ معین

مبالات

(مُ) [ع. مبالاه] (مص ل.) اندیشه و تفکر در کار.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مبالات

توجه، دقت، احتیاط، پروا، اندیشیدن، فکر کردن، التفات کردن، توجه کردن، مداقه، باک داشتن، ترسیدن، اهتمام ورزیدن

فرهنگ فارسی آزاد

مبالات

مُبالات، غیر از معانی مصدری، در فارسی بیشتر به معانی اهتمام، قید و ملاحظه و فکر و اندیشه مصطلح است،


بی مبالات

بی مُبالات، بی فکر و بی ملاحظه، لاقید و بی اهتمام،

معادل ابجد

بى مبالات

476

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری